دوستی را پنج حرف با مسما کرده اند
هرکدامش رابه شکل یک معما کرده اند
اولی “دلدادگی” در عین آن “درمان درد ”
همنوائی همدلی در روزگاران همچو مرد
دومی اندر “وفاداری” به هم تفسیر شد
در هوای هم سپردن راه را تعبیر شد
سوم آنگه “سادگی ” با دوستان را گفته اند
بی تکلف بی تملق زیستن را جسته اند
آن دگر “تدبیر” کردند و “تعاون” درامور
تا نماید ریشه ها از هر گزندی دور دور
آخرین گام تو “یکرنگی “نموده رخ نمون
تا به دنیاهای تازه او نماید ره نمون
یک جا تو قلبم داری که
نمیدمش به هیچ کسی