.....
وقتی که گل در نمیاد
سواری اینور نمیاد
کوه و بیابون چی جیه ؟
وقتی که بارون نمی یاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه ؟
حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبیه ما دشمنیه
کاش منو تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه
اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود
کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خوابو بیدار نمی فهمه
کسی تنهایی رو از من نمی دزده
درد ما رو در و دیوار نمی فهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم می سوزه
قلب امروزیه من خالی تر از دیروزه
سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود
(داریوش)
...بزار باور کنم هستی
بزار برگردم از کابوس
میان این همه فانوس
...
...
بگو من تو کجا باید از احساس تو خالی شم
......
(فرخ)
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت
(قمیشی)
دردا عشقا همه قلب گناه تو دلا همه نفرینو آه