دنبال چیز بودم
صفحه باز میکردم
نمی دانم چی
برام عصر جمعه بود انگار
سرگردان
کم حوصله
خنده های سنگین
اخرش هم طو فان شد
هر سال سر سفر هفت سین سنبل لاله بود
یه دست گل بزرگ هم بود
امسال خیلی ساده بود
فقط نشسته بود نگاه میکرد
معلوم بود تو نگاهش چی میخواهد بگه
عجب روز گار غریبی هست
باز خوشحالیم
شکر