دل

دنبال چیز بودم

صفحه باز میکردم

 نمی دانم چی

برام عصر جمعه بود انگار

سرگردان

 کم حوصله

خنده های سنگین

اخرش هم طو فان شد


ای بابا

میگه فندق

 یادم رفت امسال فندق بگیرم


بگم

خیلی عالیه

انتظار نداشته باشی بعد بهاری رو تو بهار ببینی

چه بهار خوبی

روز گاریست

هر سال سر سفر هفت سین سنبل لاله بود

یه دست گل بزرگ هم بود

 امسال خیلی ساده بود

فقط نشسته بود نگاه میکرد

معلوم بود تو نگاهش چی میخواهد بگه

 عجب روز گار غریبی هست

باز خوشحالیم

شکر







 

باید گفت

سلام 

 عالیه

طراوت بهار و حس میکنم

من راضی هستم