میبینی

 .... این قدم زن نه باران داشت و نه.....

این کجا و آن کجا

عجب

...جای هست خلا...

وقتی میری کلی فکر های رمانیک و قشنگ

چه آروزهای زیبای مییاد تو مخیلات...

بعد میبینی که همش پر

حنده داره....

واقعا

...یعنی اون هم سرد شده

ظاهرا مثلا هم شدیم

میدونی

..سکوت میخواهم

واقعا

..دوباره

هیچ چیز رو نباید بزور از خدا خواست

همون میشه حکمتی هست لابد